1. تثلیث در مسیحیت
مسیحیان، از سویی بر آموزه توحید تأکید ميكنند و از سوی دیگر، به سهگانه بودن (تثلیث) خداوند باور دارند؛ یعنی به خدای پدر، خدای پسر و خدای روحالقدس معتقدند.
مسئلة تثلیث، در طول تاریخ مسیحیت فرازوفرودهايي داشته است. برخلاف تصوری که امروزه از آن ارائه میشود و مسیحیان به آن اعتقاد دارند، تثلیثْ امري مشخص و کاملاً روشن و دارای صدر و ذیل مشخص در طول تاریخ نبوده است.
واژة تثلیث (سهگانه) هرگز در کتاب مقدس نيامده است.( توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، ص73؛ موریس وایلز، «مسیحیت بدون تجسد»، در: اسطورة تجسد، ترجمة عبدالرحيم سلیمانی اردستانی و مظفر محمدی، ص34.) دايرةالمعارف جديد بريتانيکا دراینزمینه مینویسد: نه واژة تثليث و نه عقيدة صريح آن، هيچيک در عهد جديد نيامده است.( J. J. Pn, Trinity in Encyclopaedia Britannica, vol.22, p.241. ) نخستین کاربرد شناختهشدة اين اصطلاح در تاریخ مسیحیت، به تئوفیل انطاکی در سال 189م بازمیگردد.( توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، ص73)
2. گناه ذاتی انسان
از منظر مسیحیان تمامی انسانها گناهکارند و این گناهکاری تمام انسانها برآمده از«گناه نخستین» است؛ گناهی که آدم و حوا در بهشت مرتکب شدهاند. چون آنها پدر و مادر تمام انسانهايند، گناه آنها بهصورت وراثتی به همة فرزندان آنها منتقل میشود. پس انسانها ذاتاً گناهکار بهدنیا میآیند. برهمین اساس، کارهای خیر آنها هیچ سودی برایشان نخواهد داشت.( Catechism of the Catholic Church, Catholic Church, p.89ـ92.)
خداوند برای خلاصی انسانها از این وضعیت، تبدیل به انسان شد(عیسی) و به صلیب رفت و فدا و کفارة انسانها شد تا آنها بتوانند نجات یابند و رستگار شوند.( توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، ص85ـ89.) در این صورت ما انسانها، نه در گناهکار بودن خودمان و نه در نجات یافتن خود هيچ نقشي نداریم.
3. کتابمقدس
مسیحیان همانند دیگر پیروان ادیان، برای«کتاب مقدس» خویش اهمیت و ارزش بسیار فراوانی قايلاند و عقايد مذهبیشان را از کتاب مقدس میگیرند. کتاب مقدس، در طول تاریخ تمدن مغربزمین بیاندازه مهم بوده است. این کتاب، پشتوانة تاریخیِ ادبیات اروپایی تا قرن حاضر است. نیاکان غربيها نسل در نسل با داستانهای کتاب مقدس آشنا بودند و حتی بسیاری از آیاتش را حفظ داشتند و هرگاه میخواستند، میتوانستند عباراتی از آن را که در امور زندگیشان بدان نیاز داشتند، بهیاد بیاورند.
زمان دقیق نگارش کتاب مقدس مشخص نیست و آنچه که پژوهشگران پیرامون زمان نگارش کتابهای عهدین(عهد عتیق و عهد جدید) یا همان کتاب مقدس مطرح كردهاند، احتمالی است. این زمانهای احتمالی، گسترهای 1500 ساله دارد؛ یعنی کتاب مقدس در طول پانزده قرن تألیف و گردآوری شده است.( توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، ص23) برخی بر این باورند که تعداد نویسندگان عهد عتیق، دستكم سی نفر مختلف،( ساموئل شولتز، عهد عتیق سخن میگوید، ترجمة مهرداد فاتحی، ص2.) و تعداد نویسندگان عهد جدید، نه نفر است.( مریل سی. تنی، معرفی عهد جدید، ترجمة طاطهوس میکائلیان، ج2، ص131)
آنچه امروزه تحت عنوان کتاب مقدس گرد آمده است، تنها نوشتههای مقدس یهودیان و مسیحیان نيست؛ بلکه گزيدهاي است از انبوه نوشتههایی که در یهودیت و مسیحيت وجود داشتهاند.
آنچه در کتابمقدس فعلی گرد آمده، از ابتدا رسمی و مورد پذیرش همة مسیحیان و یهودیان در طول تاریخ نبوده است.
ربی کهن ، که از بزرگان و اندیشمندان یهودیان در دوران معاصر است، تعداد نوشتههای عهد عتیق را 24 كتاب برمیشمرد: «وحی و الهام الهی که به رشتة تحریر درآمده، مشتمل بر 24 کتاب است».
بر اساس دیدگاه خوشبینانه و مشهور، رسمی و قانونی شدن مجموعه نوشتههای کتاب مقدس، دستكم هشت قرن طول كشيده است.
چگونه میتوان به این کتاب که در دوراني طولانی، توسط نویسندگاني نامشخص و در فرایندی نامعلوم گرد آمده است، اعتماد کرد.
علاوهبراینکه قدیمیترین نسخهای که تمام کتاب مقدس را دربردارد، مربوط به قرن چهارم میلادی است که بعضاً با برخي از اسناد تازهکشفشده که مربوط به زمانهای پيشتر است، همخوانی ندارد. (مریل سی. تنی، معرفی عهد جدید، ترجمة طاطهوس میکائلیان، ج2، ص143؛ دایرةالمعارف کتاب مقدس، گروه مترجمان، ص25.)بنابراين، از نظر تاریخی نمیتوان اثبات کرد که این نوشتهها همان نوشتههاییاند که در یهودیت و مسیحیت اولیه مطرح بودهاند.ازاینرو، این نوشتهها مظنون و مشکوکاند. در نتیجه، حجیت کتاب مقدس از این جهت اثباتشدني نیست.
4. فساد در کلیسا
تاریخنویسان کاتولیک، یکسوم دارایی آلمان و یکپنجم دارایی فرانسه را متعلق به کلیسا میدانند.
در تاریخ کلیسا شاهديم که در مقاطعی، مناصب عالی کلیسایی به شیوههایی پرسشبرانگیز و مشکوک واگذار میشد و پایة آن بیشتر بر روابط خانوادگی یا موقعیتهای سیاسی یا مالی داوطلبان آن منصب استوار بود، نه شایستگی اخلاقی آنان. مثلا. پاپ الکساندر ششم، یکی از اعضای خانوادة بورگیا، با داشتن چندین معشوقه و هفت فرزند، در سال 1492م به مقام پاپی رسید. دلیل آن نيز اين بود كه او توانست این مقام را بخرد.
تامس گسکوین، رئیس دانشگاه آکسفورد، در حدود سال 1450م زبان به شکایت میگشاید که امروز گناهکاران میگویند: «من پروایی ندارم که در برابر خداوند چقدر گناه و کار زشت میکنم؛ زیرا با اعتراف و طلب آمرزش در نزد کشیش و خریدن آمرزشنامة پاپ، کلاً از تمام معاصی و کفارهها برات حاصل میکنم. من آمرزشنامة پاپ را به چهار یا شش پنس خریدهام، یا در بازی تنیس با توزیعکنندة آن، به عوض داو و شرط، بردهام»؛ زیرا آمرزشنامهفروشان در سراسر کشور پراکندهاند و آمرزشنامهها را گاهی به دو پنس، گاهی به دو سه جرعه شراب یا آبجو... و حتی بهجای مزد فاحشهای یا در ازای لاسیدن با او میفروشند.
آرشیوی در ایتالیا، شامل بیست جلد از سوابق محاکماتی است که به سبب همخوابگی راهبان با راهبهها صورت گرفته است. اعتیاد راهبان و کشیشان به زنا و همجنسگرایی موجب شد که عدهای آنها را خدمتگزاران شیطان بنامند.
یک روزنامة ایتالیایی به نام «جمهوری»، استعفای پاپ فرانسیس (پاپ قبلی)رهبر کاتولیکهای جهان را، مربوط یک گزارش فوقالعاده سرّی دربارة فساد جنسی در بطن واتیکان و کلیسا دانست. گویا پاپ با خواندن یک گزارش فوقالعاده سری، که سه کاردینال بازنشسته تهیه کرده بودند، دریافته بود که در خود واتیکان نیز فساد جنسی ابعاد تازهای پیدا کرده است.
5. زن در مسیحیت
در کتاب پیدایش، پس از چگونگی آفرينش حوا، به گناه آدم و حوا، و علت خروج آنها از بهشت عدن اشاره میکند و مقصر اصلی این امر را حوا میداند؛ چون مار حوا را فریب داد و او از میوة ممنوعه خورد و به شوهر خود نیز خوراند. خدا حوا را بر این امر بازخواست میکند و او و آدم و مار را به دليل انجام این عمل، سخت مجازت ميكند(پیدایش1 : 3-20)
بر این اساس، زن ذاتاً شرور و بدجنس است؛ زیرا زن بود که مرد را اغوا کرد و به گمراهی کشاند؛ وگرنه مرد آن گناه را مرتکب نمیشد. پولس نیز بر همین امر تأکید دارد: «زیرا كه آدم اول ساخته شد و بعد حوا. 14 و آدم فریب نخورد؛ بلكه زن فریب خورده، در تقصیر گرفتار شد».
بسیاری از مسیحیان بر این باورند که میوة درخت معرفت که آدم و حوا خوردند، دانایی به شهوت بوده است. به عبارت دیگر، حوا با خطایی که انجام داد، موجب شکوفایی حس شهوت جنسی در آدم شد. بر همین اساس، در کلیسا زنان را اغواگر و عامل بزرگترین وسوسهها، یعنی سکس، میدانند.
6. خشونت در مسیحیت
با بررسی اجمالی واژگان کتاب مقدس مسیحیان در رابطه با جنگ، روشن میشود که ادعای مسیحیان مدعی عشق و محبت، چقدر پوچ و رسواست. در یک بررسی واژگانی دربارة فراواني کلمات مشعر خشونت در کتاب مقدس، اين نتایج بهدست آمد:
7. واژة شمشیر: 406 مرتبه؛
8. واژة انتقام: 88 مرتبه؛
9. واژة جنگ: 600 مرتبه؛
10. واژة کشتن و مشتقات آن: 257 مرتبه (کشتن: 97، بکشید: 18، قتل: 126، کشتار: 16).
11. فراوانی همین واژهها در قرآن کریم به قرار زیر است:
12. واژة شمشیر: 0 مرتبه؛
13. واژة انتقام و منتقمون و منتقم: 7 مرتبه؛
14. واژة جنگ و حرب: 4 مرتبه؛
15. واژة کشتن و مشتقات آن: 98 مرتبه.
گسترش مسیحیت با شمشیر
برخلاف ادعای مسیحیان، مسیحیت توسط امپراتوران گسترش يافت و تثبیت شد. یکی از این امپراتوران، کنستانتین (قسطنطین) است که نقشی مهم در تاریخ مسیحیت دارد. او کسی است که در تاریخ 325م مسیحیت را دین رسمی امپراتوری روم اعلام کرد. او امپراتوری کاملاً مستبد بود و برای تحقق اهدافش، از هر خشونتی استفاده میکرد و بر همین اساس، با خشونت تمام درصدد برانداختن هرگونه مخالفت و تفرقة دینی برآمد. شوراهایی چون نیقیه (325م)، افسس (431م) و کالسدون (451م) بر همین اساس تشکیل شدند.
دومین مرد مستبد بزرگ که در تثبیت کلیسای و روح خودکامگی آن اثری شگرف داشت، تئودور اول، معروف به بزرگ (379ـ395م) بود. وي از فراهم آمدن و مجتمع ساختن ناراستدینان جلوگیری کرد و همة کلیسا را به هواخواهان اقانیم ثلاثه سپرد و پرستشگاههای غیرمسیحیان را در سراسر امپراتوری برانداخت. او بر سر راه یگانگی کلیسا، هر مانع و رادعی را از میان برداشت.
فجایع مسیحیت در جنگ های صلیبی
فجایعی که صلیبیها در این جنگها مرتکب شدهاند، پرده از چهره و ادعای مسیحیان حامی دین محبت برمیدارد. کشیشی «رمون» نام، اهل آژیل، که خودش شاهد یکی از وقایع فتح بیتالمقدس بود، مینویسد:
چیزهای بدیعی از هرسو بهچشم میخورد. گروهی از مسلمانان را سر از تن جدا کردند...؛ گروهی دیگر را با تیر کشتند یا مجبور کردند که از برجها خود را بهزیر افکنند؛ پارهای را چندین روز شکنجه دادند و آنگاه در آتش سوزانیدند. در کوچهها تودههایی از کله و دستوپای کشتگان دیده میشد. هر طرف اسب را هی میکردی، در میان اجساد کشتگان و لاشة اسبان بودی.( ویل دورانت، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، ترجمه گروهي، سرويراستار محمود مصاحب، ج4، ص792. )
ویل دورانت ميگوید: سایر معاصران نیز بهتفصیل دربارة این واقعه نگاشتهاند و حکایت میکنند که چگونه زنان را به ضرب دشنه بهقتل میرساندند؛ ساق پای کودکان شیرخوار را گرفته، بهزور آنها را از پستان مادرانشان جدا ساخته، به بالای دیوارها پرتاب میکردند یا با کوفتن آنها بر ستونها، گردنشان را میشکستند؛ و چگونه هفتاد هزار مسلمانی که در شهر مانده بودند، بههلاکت رسیدند. یهودیانی را که جان سالم بهدر برده بودند، در کیسهای جمع کردند و زندهزنده سوزاندند.( ویل دورانت، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، ترجمه گروهي، سرويراستار محمود مصاحب، ج4، ص792)
مسیحیت و تفتیش عقاید
گزارشی از شهري به نام سیویل نشان میدهد که بر اثر تفتیش عقاید طول یک دورة چهل ساله، هزارنفر زندهزنده سوزانده و سیهزار نفر دیگر بهبهانة کفر شکنجه شدهاند. تنها یک مفتش عقاید به نام تورکومادا 10221 نفر را در آتش سوزانده و 91371 نفر را به بردگی واداشته است. اینها مربوط به یک نفر و در یک دورة زمانی است. تفتیش عقايد برای قرنها ادامه داشته است.
مسیحی سازی قاره آمریکا
همه میدانند که پيش از ورود مسیحیان به قارة امریکا، افراد و قبایل بومی اين سرزمين که از حدود 40000 تا 20000 سال قبل از میلاد در این منطقه از جهان میزیستند، سنتهای دینی متفاوتی داشتهاند. امروزه چه تعداد از این سنتهای دینی، موجود و در دسترس است؟ یقیناً تعداد اندکی از این سنتها از دستبرد مهاجمان ناخوانده در امان مانده است و در مقابل، بيشتر بومیان امریکا امروزه به دین مسیحیت گرویدهاند. واقعاً در این بین چه روي داده است که بومیان امریکا از دین آبا و اجدادی خود، که گاهی قرنهای متمادی پيشينه داشته است، دست کشیدند و به دین مهاجمان تازهوارد گرویدند؟ آیا این رخداد، با عشق و محبتی که مسیحیان مهاجم ادعای آن را دارند صورت گرفته، یا به گونهاي دیگر محقق شده است؟
تاریخ، صحنههای دردناکی را در این جریان گزارش میکند که به گوشههایی از آن اشاره میشود.
بارتولومه دلاس کاساس (1474ـ1567م) کشیش فرقة دومینیک، در جوانی از فاتحان امریکا و از بردهداران بود؛ ولی مدتی بعد به زندگی پیشین خود پشت کرد و زندگي خود را وقف حمایت از سرخپوستان تحت حکومت اسپانیا نمود. او در گزارشی دربارة جزیرة هیسپانیولا چنین آورده است:
مسیحیان با اسبها، شمشیرها و نیزهها رفتار عجیب و بیرحمیهای هولناکی با مردم داشتند. پیروان مسیح، در داخل این سرزمین رخنه نمودند و از هیچ کودک و پیری نگذشتند. به زنان حامله و به زنان در حال زایمان هم رحم نکردند. گویی میخواستند گلهای بره را در آغلهای خود قصابی کنند. هرجا سرخپوستی مییافتند، او را میدریدند و سر میبریدند.
با همدیگر شرط میبستند کدامیک میتوانند مردی را شقه کنند و یا با یک ضربه، سر از تن او جدا نمایند... . نوزادان را از سینة مادرانشان میگرفتند و آنان را با پاهایشان دور سر میچرخاندند و بر صخرههای سنگی پرتاب میکردند. برخی را هم از شانه میگرفتند و در حال خندیدن و شادمانی، آنان را به درون رودخانه پرت میکردند و وقتی به داخل آب میافتادند، جیغکشان میگفتند: غلغل کن ای بدن فلانفلانشده.
ارتفاع چوبههای دار به اندازهای بود که پای قربانی کمی با زمین فاصله داشت. در یک ردیف، سیزده چوبة دار به یاد نجاتدهندة ما و دوازده حواری او برپا نمودند و در پای آنها آتش روشن کردند و سرخپوستان را سوزاندند.
بدن بعضی را نیز کاملاً در درون پوشال خشک میپیچیدند؛ بههم میبستند و آتش میزدند تا کباب شوند. دست آن عده را که میخواستند زنده بمانند، میبریدند و مجبورشان میکردند دست بریده را با خود حمل کنند؛ و میگفتند: بروید و این نامهها را ببرید؛ یعنی دست بریدة خود را به کسانی نشان دهید که به کوهها گریختهاند... .
یکبار خودم دیدم چهار یا پنچ تن از رؤسای سرخپوستان را روی شبکة آهنی کبابپز خواباندند تا کباب کنند. فکر میکنم دو یا سه جفت از این نوع کبابپز مهیّا بود که مشغول کباب کردن آنان شدند، چون ضجه و نالة بلند آن بیچارگان مانع خواب کاپیتان شد، فرمان داد آنان را خفه کنند. مأموری که آنها را میسوزاند، بدتر از جلاد بود و نمیخواست آنان را خفه کند تا راحت شوند؛ بلکه دهان آنها را با دستشان میبست تا صدایشان درنیاید و برای کیف خود، آتش را برهم میزد تا آهستهآهسته کباب شوند. من اسم این مرد را میدانم و اقوام او را در سویل میشناسم. کثیری از اینگونه موارد و چیزهای عجیب دیگری هم دیدهام.
تمام سرخپوستانی که توانستند فرار کنند، به کوهها پناه بردند و خود را در شکافها پنهان کردند تا از دست انسانهای محروم از انسانیت جان بهدر برند... . اسپانیاییها هم درندهترین سگها را تعلیم میدادند تا بهمجرد دیدن سرخپوستی، او را پارهپاره کنند... و چون سرخپوستان، آنهم گهگاه، چند مسیحی را میکشتند، اسپانیاییها در میان خود قانونی گذراندند که بهازای کشته شدن هر مسیحی، صد سرخپوست را مقتول کنند... .
مسیحیت و استعمار
این سخن در تاریخ معروف است که ابتدا مبشران و مبلغان مسیحی به کشوری میآيند و بهدنبال آنان ارتشهای کشورهای استعمارگر وارد میشوند.
مبشراني همچون گن موسنج، کاردینال لاویجری و فرانسوا بوغار، در این راستا فعالیتهای زیادی داشتهاند و از همین روي، نام آنها در تاریخ ثبت و ضبط شده است. سخنان لاویجری هنگام ورود به الجزایر، بهروشنی بیانکنندة آن است که تبشیر مسیحی چگونه در خدمت استعمار کشورها توسط دول اروپایی بوده است. به گوشههایی از این سخنان اشاره میشود: اولاً الجزایر نقطة شروع تبشیر است که از آنجا تبشیر به دیگر کشورهای افریقایی سرایت خواهد یافت؛ ثانیاً گسترش مسیحیت، رکن اساسی در ایجاد استعماری است که کشور فرانسه بهدنبال آن است. کلیسا و فرانسه برای احیاي مجد و عظمت گذشته، با هم متحدند.
مسیحیان و جنگ های بین الملل
قرن بیستم شاهد دو جنگ بینالملل بوده است. جنگ اول در سال 1914م آغاز شد و چهار سال بهطول انجامید. در این جنگ دهمیلیون نفر کشته و بیش از دوبرابر آن مجروح شدند. فاتحان، پس از پایان جنگ خواستههای خود را بر ملل مغلوب تحمیل کردند که این خود به شعلهور شدن جنگ بینالملل دوم در سال 1939م انجاميد. در این جنگ که شش سال طول كشيد، 55میلیون نفر کشته و بیش از سهبرابر آن مجروح شدند.
جنگ بینالملل نخست با حمایت کشیشان و الهیدانان همراه بود. 93 تن از الهیدانان آلمانی در اوت 1914م بیانهای صادر کردند و از سیاست جنگطلبانة قیصر ویلهلم، امپراتور آلمان، حمايت كردند.
این جنگهای ویرانگر را مسیحیان معتقد به دین عشق و محبت، در کشورهای مسیحی بهراه انداختند.
نگاه خصمانة کلیسا و مسیحیان به اسلام
کلیسایی که مدعی محبت و مهربانی و پیروی از واقعیت است، در طول تاریخ، در برابر اسلام رفتاری کاملاً خصمانه و دور از واقعیت داشته است. بر همین اساس، مسیحیان در طول تاریخ، بیشرمانهترین رفتارها و تهمتها را بر اسلام و پیامبر(ص) روا داشتهاند. این نگرش در طول سدههاي متمادی ادامه يافت؛ نگرشی که گسترهای عمیق از ضمیر ناخودآگاه اروپاییان را فرا گرفته بود. در آثار اکثریت قاطع نویسندگان اروپایی، پیامبر بزرگوار اسلام(ص) مردی متصف به عیوب و نقایص بزرگ اخلاقی ترسیم شده بود. روحانیان کلیسا، تاریخنویسان، شرقشناسان، شرحنویسان، فيلسوفان، نمایشنامهنویسان، شعرا و سیاستمداران، همگی تلاش کرده بودند تا به اسلام و بهویژه پیامبر(ص) خصایص و منشی افراطی، بدنام و نامناسب و حتی اهریمنی نسبت دهند.
از میان مسیحیان شرقی در اوايل سدة هشتم که اخبار و اطلاعات بسیاری با هدف تصویرسازی از حضرت محمد(ص) پراکندهاند، میتوان به جان دمشقی اشاره کرد. وی در کتاب خود به نام De Haresibus Liber مدعی شده بود که پیامبر اسلام(ص) بهوسیلة بدعتگذاران مشکوک مسیحی اغوا شد و از آن پس خود به اغواگر اعراب جاهل مبدل گردید.( دانشنامة اسلامی کمبریج، ذیل عنوان Muhammad، ص379، بهنقل از: مينو صميمي، محمد(ص) در اروپا، ترجمة عباس مهرپويا، ص182ـ183.
. مینو صمیمی، محمد(ص) در اروپا، ترجمة عباس مهرپویا، ص183.)
دیدگاه مسیحیان قرون وسطی دربارة زندگی پیامبر اسلام(ص) در مدینه، برآمده از نظرات جان دمشقی بود و بر دو نکتة اصلي تأکید میشد: عشق و علاقة وی به جنگ؛ و میل جنسی ارضانشدنی او.
و این روند در میان نویسندگان مسیحی و غربی ادامه پیدا کرد و حتی در کمدی الهی دانته نیز این امر کاملا منعکس شده است.
افزودن دیدگاه جدید